- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
کـمیت قافـیه لـنگ و زبان شاعر لال چرا که وصف امام است در قصیده محال صدای پـای مسیـحا حـیـات میبخـشد به عشق او فوران کرده ذوق رو به زوال چه خوب جهل ندارد محلی از اعراب چه خوب از اینکه میآید جواب هر چه سوال به حـکـمت کـلـمات امام خـورده گره "کلام"و"فلسفه"و"منطق"و"اصول"و"رجال" ولـو ولـیّ خـدا را به احـتـجـاج کـشی "ابوحنیفه" که باشی نمیرسی به کمال ز " قـال باقـرعـلـیهالـسلام" فـهـمـیـدم دمش به حوزۀ علمیه میدهد پَر و بال رواست گر بنویسد جناب شیخ صدوق برای رحمت بیمنتش دوباره "خصال" خلاصۀ غزل من به قول "شیخ اجل" بس است عشق گـرانـمایۀ محمد و آل دم حــرم مـتـحــول شـود دل سـنـگــم چه شد مدینۀ من ای محول الاحوال!؟ به دوش خود بکشم حسرت بقیعش را چه میشود که خدا روزیام کند امسال بـبار چـشـم که تـنهـا به داد ما بـرسـد میان قبر همین چند قطره اشک زلال به حـشر لطمه زنانش چه آبرومـنـدند فروخـتند ز داغـش جمال را به جلال بــه آیـه آیــۀ قــرآن قــســم نــمـیآیــد به طفـل بیسـپر پنج ساله "قـد هلال" غروب عصر دهم با دو چشم خود میدید تمام روضۀ مکشوفه را...برای مثال: کـنار اهل حـرم دیـد دست پُر برگشت حـرامـزادۀ ذی الجـوشن از ته گـودال
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
از سـن کـودکـی شده غـم آشـنـای من بـاد خـزان وزیـده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بـالا گرفـته کـار دل و گـریـههای من خاک مزار من ز جفا بینصیب نیست زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست مانند من امـام غـریبی، غـریب نیست گـریـه کـنـید اهـل مِـنـا در عـزای من اهـل زمانه غـصه به قـلـبم رسانـدهاند بر روح و جان من غم و غربت چشاندهاند من را به روی مرکب سَمّی نشاندهاند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من از کودکی رسیده به من چهرهای کبود در کـربـلا و کوفه و جـولانگـه یهـود از بس که زخـم های تنم در فشار بود مانـده نـشان سلـسله بر جای جای من بر روی خار سخـت مغـیلان دویـدهام از ابن سعـد و حـرمـله طعـنه شنیدهام هـفـتـاد و دو ستـاره بَـر نـیـزه دیـدهام این روضههاست گوشهای از ماجرای من بـازار و ازدحـام نـرفــتـه ز خــاطـرم آتـش ز پـشـت بـام نـرفـتـه ز خاطـرم بـزم حــرامِ شـام نـرفــتـه ز خــاطـرم مانـده ز شام، کرب و بـلایی برای من یـادم نـرفـتـه چـشـم تـرِ عـمّـه زیـنـبـم آتـش گـرفـتـه بـود، پَـر عـمّـه زیـنـبـم یـاد لـبـاس شـعـلـه ور عـــمّـه زیـنـبـم فـریـاد مـیکـشـد جـگـر مـبـتـلای من من روضه خـوان غـربت عمّه رقیهام مـردم شکـست، حُـرمت عـمّه رقـیهام آه... از شـب شـهـادت عـمّـه رقــیـهام تغییر کرده صحبت و حال و هوای من یاد غروب کربوبلا زار و مـضطرم آن خـاطــرات مـیگـذرد از بــرابــرم یک عـمـر یـاد تـشـنـگی جـدّ اطـهـرم ذکـر حـسـین گـشـته دعـا و نـوای من داغـش برای اهل ولا سیـنه سوز ماند بیحال، زیر خـنجر آن کـینه توز ماند در زیـر آفـتـاب بـیـابان سه روز ماند اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام
مـولای هر سرا تویی یا باقرالعلوم از نـسل هـل اتی تویی یا باقرالعلوم یک جلوهات به ظاهر و باطن بیانگر است پیـدای هـر کجا تویی یا باقرالعـلوم با آن همه روایت سبزت مشخص است پـروازِ تـا خـدا تویی یا باقـرالعـلوم دیگر پی طبیب و دوایـش نمیرویم درد و دوای ما تـویی یا باقـرالعلوم با لطف تو همه سرِ این سفره آمدیم بانـیِ روضهها تویی یا باقـرالعـلوم ما نوکـریم و بر دل عالم نوشتهایم: مـولا و مقـتـدا تویـی یا باقـرالعـلوم در چهرهات همیشه دعا موج میزند منـظـومـۀ دعـا تویی یا باقـرالعـلوم ما غصۀ عـذاب جزا را نمیخوریم تا شافـع جــزا تـویی یا باقـرالعـلوم ذکر مصیبتی کن و ما هم به سر زنیم راویِ مـاجـرا تـویـی یا باقـرالعـلوم از کوفه و خـرابه و دروازهها بگو مشروح غصهها تویی یا باقرالعلوم ازکربلا به کوفه و از کوفه تا به شام در بند دست و پا تویی یا باقرالعلوم
: امتیاز
|
شهادت امام محمد باقر علیه السلام
ما با مِـنـا روضه برای تو گـرفـتیم با مـادرت زهـرا عـزای تو گرفتیم حالا که در صحن و سرایت زائری نیست ایـنجا عـزا با شیـعـیـان تو گرفـتـیم داری تـَقَـلّا میکـنی مـانـنـد گـودال محکم رَدای تو؛ عبای تو…گرفتیم میسوزی اما خنجری بر حنجرت نیست پس پای نی روضه به جای تو گرفتیم قرآن بخوان تا خیزران دور و برت نیست ما خـتم قـرآن در عـزای تو گرفتیم هرچند صحنت خاکی و تاریک و خالیست هرشب تب صحن وسرای تو گرفتیم مـثـل دعــای نــدبـه بـاران بهـاریـم این درس را از کـربلای تو گرفتیم
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
هـزار خـاطره از غـم نمیرود از یاد غـروب سرخ مُـحـرم نمیرود از یاد به گـاهـوارۀ خـالی اصـغـرم سـوگـنـد ربـاب و خـیـمۀ ماتـم نمیرود از یاد فرات بود و عطش بود و کودکان حرم خروش غـیرت زمزم نمیرود از یاد دمی که هستیِ زینب ز روی زین افتاد هـمان مـصیبتِ اعـظم نمیرود از یاد به دشت، دختر و زنها برهنه پا و دوان بدون یاور و مَـحـرم، نمیرود از یاد اسیـر بـودن با یـاس های نـیـلی رنگ هـجـوم سیـلی محکـم، نمیرود از یاد ز رقص و هلهله خون در دلم شده در شام بـلای شـهـر جـهـنـم نـمـیرود از یـاد به شهر شام، به بزم یزید، بین طشت سرِ شـکـسته و درهـم نمیرود از یاد
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
بـاقـر عـلـم مـصـطـفـا هـسـتم وارث حـلــم انــبــیـا هـســتــم سـاکـن عـرش کـبـریـا هـسـتم از اهـالــی کــربــلا هــســتــم سینهام از غم و بلا چاک است سنگ روی مزار من خاک است نورم از نور حضرت زهراست پـدر من شـفـیع روز جزاست عـشق من در تـمامی دلهاست جـدّ من آفـتـاب عـاشـوراسـت سینهام مملو از تب عشق است مکتبم چونکه مکتب عشق است قـطـره قـطـره شـبـیـه بـارانـم مـن امــام حـدیـث و قـــرآنــم از هـمـان کـودکی پـریـشـانـم بسکه با گریه روضه میخوانم اشکِ جاری و سوز و گریه منم چـونکه هـمـبـازی رقـیـه مـنم هـمۀ خـاطرات من درد است زندگی و حیات من درد است دفـترم که دوات من درد است تا قـیامت بساط من درد است آفـتـاب غـمـم غـروب نـداشت عمرمن لحظههای خوب نداشت من خودم مشک پـاره را دیدم گـلـوی شـیـرخـواره را دیــدم غــارت گــاهــواره را دیـــدم تـن روی قـــنــاره را دیـــــدم اربــاً اربـاًی اکـبـر آبــم کـرد زخـم پـهـلـوی او کـبـابـم کرد عـلـم افـتـاد و عـمه جان افـتاد نـاگـهـان دیـدم آســمـان افـتـاد تـازیـانـه بـه جـانـمـان افـتــاد روی جـسـم هـمه نـشـان افـتاد قـسمـتـم زخـم خار صحرا شد روی عـمـه شـبـیـه زهـرا شد میشود نیزه دید و اشک نریخت؟ روی مقتل رسید و اشک نریخت؟ میشود دل برید و اشک نریخت؟ از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟ دیدم از تل تنی که لـرزان شد وقـتـی افـتـاد نـیـزه بـاران شد مـن خـودم قـتـل شـاه را دیـدم خــیــمــۀ بــیسـپــاه را دیــدم عــمــۀ بــیپـــنـــاه را دیـــدم مـن خـودم قــتـلـگـاه را دیــدم پــدرم را اســیــر تـب دیــــدم روزهـا را تـمـام، شـب دیــدم گـریــههــای ربــاب را دیــدم نــاقــۀ بـیرکـــاب را دیــــدم کـلّ بــزم شـــراب را دیــــدم مـحـمـل بـیحـجـاب را دیــدم در دلـم زخـمهای دشنام است قـاتـل مـن خـرابـۀ شـام اسـت روی دسـت گــلــی سـر بـابـا دخــتــری مـثـل مــادر بــابــا پـــای او بــود مــنــبــر بــابـا سـر به او گـفـت دخــتـر بـابـا مـیبـرم بـا خـودم تـو را بـابا چـشـم خـود را بـبـنـد بـا بـابـا
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
چشمهای ترم از کودکیم تر شده است زندگی نامۀ من داغ مکـرر شده است بدن لاغـر و این قـامـت خـم شاهد که روزها با چه غم دل شکنی سر شده است گاه میسوزم و گهگاه به خود میپیچم سوختن ارث من از روضۀ مادر شده است رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی خاطرم از سر بازار مکدر شده است دم آخـر هـمـۀ اهـل و عـیـالم هـسـتـند شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است زهر امروز مرا از نفس انداخت ولی قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است بین بستر چـقـدر زار زدم وای حسین روضهها در نظرم خوب مصوّر شده است باز انـگـار که با چـشـم خودم میبـینم زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است باز انـگـار که با چـشـم خودم میبـینم ته گـودال گل فاطمه پـرپـر شده است باز انـگـار که با چـشـم خودم میبـینم قسمت گردن او کندی خنجر شده است باز انـگـار که با چـشـم خودم میبـینم نوک هر نیزهای آمادۀ یک سر شده است سوخـتـم پـای غـم آن شه افـتـاده نفـس همدم هر سحرم خونه جگر بوده و بس
: امتیاز
|
زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت
آن روزهایِ شـعـلـه ور یادم نرفـته دسـتـان تـبدارِ پــدر یــادم نـرفـتـه دریـا همان نزدیکی اما تشنه بودیم بـیـتـابی و چـشـمـانِ تـر یادم نرفته گـهـواره را بُـردند بـعـدِ گـوشـواره هـول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته افـتاد خیمه دستِ یک عـدّه حرامی آن لحـظـهٔ پُـر درد سـر یـادم نـرفته بعد از جسارتها اسارتها کشیدیم یک تکّـه نـانِ مخـتـصر یادم نرفته یکریز در آغوش عمه بغض کردیم زخـم زبـانِ رهـگــذر یـادم نـرفـتـه یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد اشـک رقـیـه تا سـحـر یـادم نرفـتـه دیدم به عینه روضهها را پیشِ چشمم لحـظـاتِ تـلـخِ آن سفـر یـادم نرفـته
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
شکر حق که مـادرزاد بندگان یکـتائیم با ولایت مـولا، عـبـد کـوی طـاهـائیم افتخـار ما این است ما اسیـرِ مولائـیم از ازل گـرفـتـار سـاربـان زهــرائـیـم مـا هـمـه عــنـان دار نـاقـۀ عـــروس او با سرود "من مثلی" جمله خاک بوس او سر فراز هر قـومـیم سربـزیر دلداریم از عروس و داماد آسمان نشان داریم در عروسی اش دعوت با تمام حضاریم حرمت عـروسش را تا ابـد نگهـداریم مـا غـلام زهـرائـیـم، عـبـد حـیـدر کرار جان،به رسم تبریک است نذر احمد مختار شرح حال این زوجین سورههای قرآنی ذکر و وصف این هر دو آیههای رحمانی حمد و مدح زیباشان خطبههای طولانی جایگـاه والاشـان غـرفههای رضوانی حاصل هـمـین تـزویج، یـازده امـام دین مهـرشان کـمـال دین، فعـلـشان پـیام دین حجت خدا حیدر، عصمت خدا زهـرا لنگـر زمین حـیـدر، لنگـر سما زهـرا محور فلک حـیدر، محـور کـسا زهرا صاحب جزا حـیدر، شافع جـزا زهـرا هردو مظهر توحـیـد، هردو مظهر کوثر هردو کفو هم یعنی، هردو محو یکدیگر صوت خطبه خوانِ این عقد آسمانی را بشنو با صدای هـو نـغـمـه نـهـانی را خوش به غمزه میخواند بانوی جنانی را این چنین روایت شد عـقد جاودانی را گـفته حق: وکـیلم من؟ گـفت فاطمه، بـله بر شـمـا دلـیـلم من؟ گـفت فـاطـمه، بـلـه این عروس و این داماد عاشقند و دلداده شد اثاث این بانو یک جهـیـزیه، ساده ظرف و چادر و معجر یک حصیر و سجاده ذوالـفـقـار مـولا و یـک غـلاف آمـاده بی سپر عـلی آمد چون سپـر نمی خواهد او مدافـعی غیر از پشت در نمی خواهد بهر نو عروسان است فعل فاطمه مصداق عـطر این خبر پیچـید در تمامی آفـاق در شب عروسی هم فاطمه کند انفـاق داده بر محـبّانش درس برترین اخلاق فـاطـمه به یک سائل داد بهترین رختش با دو کهنه پـیـراهـن رفـت خانه بخـتـش حرف کهنه پیراهن گرچه ماجرا دارد لا اقـل به مـقـدارِ یک گـریـز جا دارد ذکر کهـنـه پـیـراهـن یـاد کـربـلا دارد دستـبـاف مـادر هم جای بوسهها دارد نـیـزه کی دهـد بـوی بوسههای مـادر را زخمه میکشد روی بوسههای خواهر را
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
درود! طلعت خـورشـید روزگار علی سـلام مــادر آب و سـلام یــار عــلـی کسی که گـفـته نیـاید بهـار با یک گل خـبـر نـداشـته اصلاً ز نـوبـهـار عـلی کـلید جنّت و فـردوس زیر لفـظی بود برای عـقـد تو از سمت کردگـار علی عـروس خـانـۀ حـیـدر مـبـارکت باشد شروع زنـدگی مـشـتـرک کـنـار علی سپـر فروخت برای عروسی ات مولا خبر شدند دو عـالـم ز شـاهـکار عـلی طبق طبـق سبـد یـاس جـبـرئـیل آورد به افـتخـار شـمـا و به افـتـخـار عـلـی دخـیـلِ بخت ببند ای ملـیکه با چشمت به چـشمهـای سـراسـر امـیـدوار عـلی قسم به«واقعه»«کوثر» پسند کرده«نباء» و جای باطن «قدر» است در جوار علی سه بار جلوه گری کن ز صبح تاخود شب سه بار دیدن این جلوههاست کار علی بدون اذن تو دستی به قبضه زد نه نزد که هست فاطمه مِن بعد ذوالفقار علی رضایت است سکوت اختیار کردی تو! که انتخـاب گـذاری به اخـتـیـار عـلی خـدا کـند نظر تـنـگ چـشـمـتان نـزند خـدا کـنـد نـرود طاقت و قـرار عـلـی
: امتیاز
|
ازدواج حضرت علی علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
هوای سیـنـۀ دنیا چو عرش اعلاء بود و نـور عـشـق میان زمیـن و بـالا بود مدیـحـه خـوانی داوود میرسد امشب در این شبی که شفق هم نوای دریا بود دل زمین خدا شوق پَر کـشـیدن داشت و آن کـرانه که در اوج ناکجـاهـا بود نشست حضرت موسی به تور عشق علی و شور و شوقِ دگر در دل مسیحا بود تــمـامـی شـعــف جـلــوۀ خــداونــدی مـیـان خـنـدۀ پـیـغـمـبـرش هـویـدا بود نگاه خیـرۀ زهـرا به چـشـمهای عـلی نگاه خـیـرۀ حـیـدر به چشم زهرا بود خــرابـی دل عـــالـم شـدسـت آبــادش خوشا به حال نبی که علیست دامادش زمین بهشت خـدا شد ز اعـتـبار عـلی و ماه محور رخ و گردش مـدار علی همین که حضرت زهرا عروس مولا شد نـمانـده بود به سیـنـه دگر قـرار عـلی به نان هر شب حیدر مدینه محتاج است از این به بعد که زهراست خانهدار علی و بـا حـضـور قـدمهـای مـادر گـلهـا شـکـفـت در دل خانه گـل بـهـار علی برای جنگِ علی ذوالفـقار لازم نیست چرا که حضرت زهراست ذوالفقار علی هزار هـمچـو سلـیـمـان کـنار خـانۀ او نشـسـتهاند که باشند ریـزهخـوار عـلی به پـاش ریخـت پـیـمـبر تـمام دنـیا را گذاشت در کف حیدر چو دست زهرا را
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام جواد علیهالسلام
به نام تو بهـشـتی میکـنم حال جهـنّم را خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را بدون جلوهات در کودکی، باور نمیکردند تـکـلـمهای در گـهـوارهٔ فرزند مـریم را نٙوٙد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد تو خٙم کردی برای دست بوسی قامت خٙم را یکی از قاتلانت علم تو در خردسالی بود که رسوا کردی آخر با سؤالی ابن اکثم را حسن ازحیث همسر با تو همدرد است اما او چو زینب خواهری دارد که از دل میبٙرٙد غم را اگر تشنه میان حـجـرهٔ دربـسـته افـتادی به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سٙم را شما رفتید و صدها سال لازم شد که بنویسند برای هـر جواب مسأله « الله أعـلـم» را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
هم آسـمان قـصیدهای از بیکـرانیاش هـم بـیکـرانـههـا غــزلِ آسـمـانـیاش ای کالها، کمال سرِ کـوچهبـاغ اوست بـایـد رسـیـد تا بـه خـدا با نـشـانـیاش او در مدینه جای پدر را چه پُـر نمود در غـیـبت پـدر، پسر و مـیـزبـانیاش باغِ مـعـارف است حدیـثـش، پیـمبران حَـظ مـیبـرند موقـعِ شیرین زبانیاش از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست نـوشـیـده است از لـبِ جـام دهـانیاش بابُ الجـواد حاجت ما را چه زود داد مـشـهـد پُر است از نفـسِ مهربانیاش یارب مگـیـر فیضِ شبِ کـاظـمـین را هرکس خوش است پیشِ عزیزان جانیاش وقت زیارت است و عباراتش از رضاست قـربـان کـودکـیـش، فـدای جـوانـیاش آقـایِ طـوس از جـگــرش آه میکـشد در کـنـجِ حـجـره تا پسرش آه میکشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
در حـقـیقت رنگ غـم تـغـیـیر کرد آخـرین انـگـور هـم تـغـیــیــر کـرد در مـیــان چـشــم انـگـــور ســیــاه جـای آب و جـای سـم تـغـیـیر کرد در زد آقــــا از صـــدای در زدن؛ زود رنـگ مـتّــهــم تـغـیــیـر کــرد پس به روی زن نـیـاورد و نشست ایـنـچـنـیـن نـوع کـرم تـغـیـیر کـرد دانـۀ انــگــور را بــرداشـت و … گـفـت شـایـد کـه زنــم تـغـیـیر کرد زن ولی وقـت تـعـارف هـم که شـد یـا جـوادی گـفـت و کـم تغـییر کرد دم که پـایـیـن رفـت آقـا خـوب بـود حــال او در بــازدم تـغــیـیــر کـرد چون حسن مثل حسین و مثل خویش حـالـتـش در هر قدم تغـییر کرد… شد شـهـیـد زهـر کـیـن ابن الـرضـا پس غـریـبـی در وطن تـکـرار شد شـمـع بـودن سـوخـتـن تـکـرار شد یک حـسـین تشنه در هـنـگـام زهر بعد از آن صدها حـسن تـکـرار شد چونکه اُمّ الفـضل، ام الـرّذل گـشت بــاز نــامــردی زن تــکــرار شــد چون که مثل طـوس در بـغـداد هـم زهـر و انـگـور و دهن تکـرار شد پس غـریب بیکـفـن در دشت…نه پـس غـریب بـا کـفـن تـکــرار شـد بـا دهــان و بـا گــلـو و بـا جــگــر یک نـبـرد تـن بـه تـن تـکـرار شـد اِربـاً اِربـا…نه ولی سرخ و کـبـود مــاه زیـر پــیــرهـن تــکــرار شــد شد شـهـیـد زهـر کـیـن ابن الـرضـا با چه توجیهی مداد از هم نریخـت؟ هر قـدر توضیح داد از هم نریخت با وجـودی که گـذشت از جـسـم تو ازچه خاک و ابر و باد از هم نریخت؟ بـاورش سخت است که با حـرز تو آیــه آیـه ان یـکـاد از هـم نـریـخـت کــربـلا تـکـرار شـد ایـنـجــا ولــی پیـکـر بـغـداد… داد از هـم نریخت در قـیــاس اکــبــر و فــرزنــد تــو لااقـل جـسـم جـواد از هـم نریخـت کـربـلا در کـوچه و در طـوس بود با جـواد این امـتـداد از هم نـریخت شـکـر که پـیـراهـنـش بر پـیکـرش هر قَدَر هم شد گشاد از هم نریخت اِربــاً اِربـــا گــشـت آقـــا از درون از بـرون شاید زیـاد از هم نریخت سخت برهم ریخت در مشهد، رضا با وجودی که جـواد از هـم نریخت شد شـهـیـد زهـر کـیـن ابن الـرضـا خاک غم بر سر کـنـیم از این عـزا
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
مـرغ بیبـال و پـر غـمـکـدۀ بـغـدادیم روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم قـطـره اشکـیم که با آه رضا افـتـادیـم سالها با جگـر پـاره چنین سر دادیم: مــا عــزادار دل خــون جــوادیـم هــمـه با دل خـون شده مجـنـون جـوادیم هـمـه عرش را غربت او یکسره غمناک کند رخت مشکـی به تن پهـنـۀ افلاک کند گریه بر روضۀ او صاحب لولاک کند خواهری نیست که خون از لب او پاک کند اینکه پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است خاک عالم به سرم گل پسر بوالحسن است مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است وسط خانۀ خود زهر چشیدن سخت است از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است نیست یک مرد، کمی یاری مظلـوم دهد قـطرهای آب به این تـشـنـۀ مغـموم دهـد پسر شاه خـراسان جـگـرش میسوزد از غم زهر جـفـا چشم ترش میسوزد دست و پا میزند و بال و پرش میسوزد وسط حجره، تن شعله ورش میسوزد باورم نیست که اینها به کمک برخیزند آب را پـیـش نگاهش به زمین میریزند شاه عالم به زمین خورده و بیحال شده پیـکـرش در ته گـودال لـگـدمـال شده بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده شـمر با خـنجر خود وارد گودال شده داشت با خنجر خود ضربه به آقا میزد نـاگـهــان صـوت فـراگـیـر " بُــنَـیَّ" آمـد
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
ز خون دل سر مژگان تو گـلستان است ز تشنگی لب خشک تو چون بیابان است تــمــام پــیـکــر تـو آه مـیکـشـد گــویــا که مو به موی تن تو ز غم نیستان است فـتـاد داغ عـظـیـمـی به شـانـههای فلک که زلف خاکی تو در زمین پریشان است زبس که چنگ زدی روی خاک این حجره تمام دور و برت نـقـش کندن جان است میان حجـره در بـسـته بس تنت غـلطـید که گوییا به صدف همچو دُرّ غلطان است نـمک به زخـم دلت ریـخـت کـاسه آبش که کاسه در کفش انگار چون نمکدان است نـشـد که آب لـبـی تـر کـنـد ز لـبـهـایـت صدای العـطـش آب صوت بـاران است خـدا کـنـد که نـسوزد تـنت شبـیه حـسین شبـیـه آن بـدنـی که چون نـیـستـان است بـه زیـر تـابـش خـورشـیـد داغ کـربـبـلا سه روز سوخت همان پیکری که عریان است
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
رنگ سرخ نالههایت از ستم بیرنگ شد پاسخ نی نامۀ خون رنگ تو نیرنگ شد پُر شده از نقشۀ جان کندنت این خاک ها بسکه در هر جای حجره رد و پای چنگ شد قلب هر سنگی از آهت آب شد با این وجود گوش این سنگین دلان سنگین تر از هر سنگ شد کاسه آبی چند گامی آن طرف دشمن گذاشت هر قدر خود را کشیدی فاصله فرسنگ شد دست وپا از بس زدی گودال گویا کندهای چون حسین بن علی در مقتلت جا تنگ شد
: امتیاز
|
شهادت امام جواد علیهالسلام
زهـری تمامیِّ جگـرش را گرفته بود سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود طوبای باغ سبز “رضا” زرد زرد شد آفـت تـمام برگ و برش را گرفته بود پروانه در هجوم ملخ ها پرش شکست آتـش تـمـام بـال و پرش را گرفته بود از درد مثل حضرت زهـرا خمیده شد با دستهای خود کـمرش را گرفته بود دور از مدینه؛ غـربت بغـداد را چشید ارث غـریـبـی پـدرش را گرفـتـه بود شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود در پیـش چشم مـادر پهـلـو شکـستهای شمر از قـفا سر پسرش را گرفته بود با ضربههای ممتد او استخوان شکست در پیش خواهری که سرش را گرفته بود
: امتیاز
|
زبانحال امام جواد علیهالسلام قبل از شهادت
درون حجرۀ دربسته گـشته مأمنم بابا بیا یکدم تماشا کن به خاک افتادنم بابا منی که دائما هستم به فکر رأفت وبخشش ولیکن همسرم بوده به فکر کشتنم بابا صدایم در نمیآید ز سوز زهر و بیآبی نباشد جوهری دیگر به مادر گفتنم بابا ز ظلم همسرِ نا مهربانم، لحظهای بنگر میان حجرۀ دربسته دست وپا زنم بابا غریب الغربایی و غریبی چون حسین و من برایت چون علیِ اکبری در گلشنم بابا برای بردن جـسمم عـبا لازم نمیباشد نشد دیگر ز هم پاشیده اعضای تنم بابا
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
الا ولایت تـو اصـل دیـن، امـام جـواد الا ثـنـات خـطـاب مـبـین، امـام جـواد مـحـمـد بـن عـلـی بن مـوسـی جـعـفـر نـهـم وصی رسـول امـین، امـام جـواد نـهـم امـام و نـهـم حجّت و نـهـم مـولا نهم ولی، نهمین شمس دین، امام جواد زشرم لطف و عطا و عنایت و کرمت گرفـته جود به رخ آسـتـین، امام جواد به گرد خرمن لطف و عـنایـتت بودند هماره خلق خدا خوشه چین، امام جواد مـقربان الهی به کـوی تو شب و روز نهند چهـره به خاک زمین، امام جواد هـمـاره دست تـوسل به درگهت آرنـد فرشـتگـان ز سپـهـر برین، امام جواد به ریسمان ولایت هـمیـشه چنگ زدم که هست رشتۀ حبل المتیتن، امام جواد بــر آســتــان تــو روی نــیــاز آوردم تـوئی تو قـبـلـۀ اهل یـقـیـن، امام جواد محبّت تو به قلبم زجان عزیزتر است قـسم به خـالـق جان آفرین، امام جواد نظیر نیست تو را در عطا و جود و کرم چنان که نیست خدا را قرین، امام جواد مـحـبـّت تـو بـه عـفـو خـدا نـویـدم داد که نیست توشۀ راهم جز این، امام جواد به خاک بوسی کـوی تو افـتخار کـنند صدها ملک به روی زمین، امام جواد هزار حیف که شد هـمـسر تو قاتل تو سزای مهر تو شد زهر کین، امام جواد درون حجرۀ در بسته تشنه جان دادی غریب و خسته دل و بیمعین، امام جواد به یـاد سـوز دل تو به سـیـنـۀ (میـثـم) نـفـس شـده شـرر آتـشـیـن، امام جـواد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام جواد علیهالسلام
در دست تو عـیـار کـرم میشود زیاد در سایه سار اسـم تو کم میشود زیاد نوبت به گفتن از سر زلفت که میشود بیشک شهـید اهـل قـلـم میشود زیاد مثـل نَـفَـس برای رضایی که بیگمان در بـازدم عـلاقـه به دم میشود زیـاد در مَـسلَک جـواد اگر قول جود رفت وقـت وفـای وعـده رقـم میشـود زیاد باب الجواد چیست که در بین زائران آن جا که میبـسـند قـسم میشود زیاد باب الجواد چیست که هر کس از آن گذشت در چشمهاش شوق حرم میشود زیاد من ماندهام که مثل تو در بین اهل بیت از زن چرا به مرد ستم میشود زیاد؟ در چـشم سرمـهایِ گُهَـرشـاد دم به دم شادی افـول کرده و غـم میشود زیاد وقتی که اُمِّ رذل تـأسّی به جعـده کرد در فکر او عـلاقه به سم میشود زیاد حالا مسیر روضه به جایی رسیده که پـیـش امــام چـار قـدم مـیشـود زیـاد گودال نیست حجرهاش، اما به پیکرش از ضرب تیر و نیزه وَرَم میشود زیاد گاهی شبیه اکبر و چون قاسم اینچنین هم میشود خلاصه و هم میشود زیاد
: امتیاز
|